در طول دهه گذشته، مایکل ایتکاف، نیویورکی، به لندن، سیدنی، بانکوک، نیویورک و هانوی در تعقیب چهرهها برای پروژه جاری خود «Street Portraits» سفر کرده است. روش او همیشه یکسان است؛ در هر شهر یک دستیار محلی انتخاب می کند.
او به خاطر میآورد: «در هانوی، یکی از دوستان به نام زونگ، مرا پشت اسکوترش در شهر سوار کرد و «بهعنوان مترجم و نگهدارنده تخته» کمک میکرد. دستیار یک تخته سفید کوچک را پشت سر سوژه نگه می دارد. ایتکاف تلاش کمی برای پنهان کردن او انجام می دهد و زونگ اغلب دیده می شود؛ دستهایی که لبههای تخته را به هم میچسبانند، پاهای برگردانده شده بین پاهای سوژه و در تصویر کودک، حتی چهرهای با حالت تهی که درگیر شدن را رد میکند، به دوربین خیره شده است. تصاویر بهدستآمده با عنوان پرترههای خیابانی با یک عکس پاسپورت چسبانده شده در بالای آنها، توصیف می شوند. هر تصویر، سنت های دیرینه عکاسی خیابانی و پرتره استودیویی را با هم ادغام می کند. همانطور که منتقد آرون شومان (Aaron Schuman) تشخیص داده، «ادغام این دو رویکرد در یک قاب به نحوی ما را متقاعد می کند – بینندگان باتجربه، اگر نگوییم خسته از چنین عکس هایی – بیشتر نگاه می کنند، بیشتر تحقیق می کنند و در نهایت، بیشتر مراقب هستند”. «پرترههای خیابانی (Street Portraits)» ایتکاف دو اثر بسیار متفاوت را به یاد میآورند: اول عکاس افسانهای از مردم، آگوست ساندر (August Sander)، که در دهههای 1920 و 1930 در آلمان کار میکرد. ساندر امیدوار بود که یک گونه شناسی از مردم آلمان ایجاد کند؛ او سوژههایش را در خانه یا محل کارشان به تصویر میکشید، و زمینههای معناداری را فراهم میکرد، و حرفه یا طبقه اجتماعی آنها را مانند «Pastry Chef»، «Coal Carrier» یا «Bohemia» به عنوان دسته بندی تصاویر در نظر می گرفت. او هزاران عکس برای پرتره های جمعی خود گرفت؛ برخی از آنها را با عنوان «Menschen des 20. Jahrunderts» (مردم قرن بیستم) در سال 1927 به نمایش گذاشت و تنها شصت نفر برای کتاب Anlitz der Zeit (چهره زمان ما) که در سال 1929 منتشر شد انتخاب شدند. بسیاری از عکاسان معاصر، از برند و هیلا بکر (Bernd and Hilla Becher) گرفته تا آندریاس گورسکی (Andreas Gursky)، ادعا میکنند که رویکرد مستقیم او بر تصاویر عینی و بی روح آنها تأثیر گذاشته است و مطمئناً بازتابی از این موضوع در آثار ایتکاف وجود دارد. سوژه هر «پرتره خیابانی» مستقیماً رو به دوربین است، با کمی حالت در چهره، و ایتکاف هر یک را به طور مشابه قاب میکند، به طوری که وقتی با هم دیده میشوند، به نظر میرسد که کل بدنها از سر تا پا با نظمی تکراری به یک شکل ایستادهاند.
علاوه بر این، استفاده از تخته سفید کوچک تاریخچه پرتره استودیویی و شاید استاد پس زمینه سفید، ریچارد آودون (Richard Avedon) را فرا می خواند. او برای مجموعه برجسته خود In the American West » (1979-1984)»، سوژه های خود را در فضای باز در برابر صفحات گسترده و یکپارچه کاغذ سفید قاب می کرد؛ با استفاده از عمق میدان کم، آنها مانند نمونه های علمی به نظر می رسند که در یک فضای خالی به سیخ کشیده شده اند و کاملاً از زمینه جدا شده اند. آودون آنچه را که «پس زمینه های حواس پرت کننده» می نامد حذف می کند تا بیننده راحت تر با چهره سوژه درگیر شود. اغلب از او نقل میکنند که میگوید: «نکته این است که شما نمیتوانید با از بین بردن سطح، به خود فرد و ماهیت واقعی او دست پیدا کنید. سطح تمام چیزی است که شما دارید.» با این حال، او همچنین پیشنهاد می کند: «ادب این است که تا آنجا که ممکن است یک پرتره صادق و عمیق ایجاد کنید. که نتیجه آن برای من یک عمر کاوش عمیقتر در خودم و افرادی که برای من ژست می گرفتند، بوده است». زمانی که مجموعه «n the American West» در تگزاس نمایش داده شد، یکی از بینندگان گزارش داد که در پرتره ای که آودون از او گرفته «بالاخره خودش را در موزه پیدا کرده است».
درباره اینکه چگونه باید نسبت به آنچه که پرتره استودیویی و عکس خیابانی در واقع در مورد سوژههایشان آشکار میکند، شک داشته باشیم، مطالب زیادی نوشته شده است. آرون شومان استدلال میکند که هر دو، چیز بسیار کمی به ما میگویند: «یکی به سادگی تصویر را تا حد امکان تهی میکند تا ابتداییترین سطوح تشخیص چهره را امکانپذیر کند، در حالی که دیگری سعی میکند سوژهها را بر اساس ظاهر فیزیکی یا لباسشان به عنوان شخصیتهای معمولی یا « نوع شخصیت» در تئاتر خیابانی انتخاب کند». با این حال، ایتکاف در یک لحظه، تنها با یک تکه تخته کوچک، به صورتی هنرمندانه، بهانه رویکردهای ساندر و آودون و سنتهای مربوط به پرترههای خیابانی و استودیویی آنها را آشکار میکند. او توضیح میدهد: «تخته سفید به بیننده این امکان را میدهد که در داخل و خارج از محدوده شهر به موضوع نگاه کند. آنها به یکباره حذف می شوند و در محیط اطراف خود به متن تبدیل می شوند.» این دوگانگی به طور همزمان هنرهای هر دو رویکرد عکاس را آشکار می کند. ایتکاف با اجازه ندادن به تخته سفید در سرتاسر کادر و با آشکار کردن دستها، پاها و صورت دستیاران مختلف، بهانه پشت تکنیک کاغذ یکپارچه آودون را آشکارا نمایان میکند. به همین ترتیب، با اجازه دادن به تخته سفید برای قطع کردن پسزمینه، تنظیمات پشت طراحی یکپارچه ساندر را قابل مشاهده میکند. همانطور که نویسنده Bill Kouwenhoven خلاصه میکند، «او به طرز انتقادی کار خود را با واژگون کردن خودنمایی پسزمینه سفید و پرتره خیابانی بیآرایش و در عین حال به همان اندازه سبکشده، دگرگون میکند».
ایتکاف «پرتره های خیابانی» خود را در شهرهای مختلف جهان تکرار کرده است، که تاکنون پنج مورد در حال گسترش هستند. او درباره مجموعه آثارش در رابطه با نمایشگاه حماسی اومانیستی که توسط ادوارد اشتایچن (Edward Steichen) در سال 1955، با عنوان “The Family of Man» برگزار شد، می گوید؛ این نمایشگاه، شامل 508 عکس، گرفته شده توسط 273 عکاس از 68 کشور جهان، در موزه هنر مدرن نیویورک افتتاح شد و با حمایت از آرمان های برادری جهانی به سراسر جهان سفر کرد. ایتکاف از اشتراکاتی که در شهرهای مختلف کشف کرد شگفت زده شد. او میگوید: «نه تنها ساختمانها شبیه به هم هستند، بلکه لباسها، کت و شلوارها، تیشرتها و کفشهای کتانی را هرکسی می تواند در هر جایی بپوشد». همانطور که Kouwenhoven اشاره می کند، «با ظهور بازاریابی انبوه و مارک های جهانی – Ikea، Nike، Uniqlo، Levi’s – که از طریق تبلیغات در سراسر جهان محبوب شدند، به نظر می رسد نوعی همگنی، آرزوهای جهان را فرا گرفته است”. مانند اشتایچن (Steichen)، به نظر میرسد ایتکاف هم در حال ارائه یک «خانواده» جهانیشده و معاصر است. با این حال، علیرغم مناظر شهری مشابه و مدهای مشابه، مجموعه درباره فرد است، «فقط چهرههای منحصربهفردی هستند که سعی کردم آنها را از هم جدا کنم و در ذهن بیننده جلوه دهم که سوژهها را از محیط اطرافشان متمایز کنند». شومان میگوید پرترههای ایتکاف «نشان میدهند که آن شخصیت ها ممکن است هنوز بهطور کمرنگی در شهر باقی بمانند» و «تأیید میکند که با توجه به این فرصت، ما هنوز خودمان را مجذوب آرامش می دانیم، و با منحصربهفرد بودن یکدیگر تعریف میشویم». همانطور که آودون با شیوایی برخوردهای عکاسی خود را توصیف می کند، «هیچ چیز بین ما نیست، مگر آنچه هنگامی که ما یکدیگر را نظاره میکنیم، اتفاق میافتد».
– کتاب : اطلس جهانی عکاسی خیابانی
– صفحه : 393 – 390
– نویسنده : جکی هیگنز
– ترجمه : عارف خدابنده








نظر شما در مورد این نوشته چیست؟