شهر لندن در تصورات هانا استارکی حضوری قوی دارد. از راهرو بزرگ طلایی بانک یو بی اس در خیابان لیورپول،Untitled، آگوست ۲۰۰۶ (تصویر 2 را ببینید )، چه نمای آجری مرکز تلویزیونی بی بی سی در Untitled ، نوامبر 2009 (تصویر 4 را ببینید) ، نگاهی آنی به علامت هوکستون در Untitled ، اکتبر 1998 (تصویر 1 را ببینید) یا خطوط قرمز اتوبوس لندن در همه جا در Untitled ، مه 1997 (تصویر 6 را را ببینید). به نظر می رسد که لنز استارکی زنان و دختران پایتخت را در بیرون جستجو و تجربیات روزمره آنها را ثبت می کند. با این حال ، همه این صحنه ها با مقیاس وسیع، به طور کامل ساختگی و توسط هنرمند طراحی شده اند. او از دوربین های قطع بزرگ ، لامپ ها ، بازیگران و طراح صحنه برای ساخت تصاویر استفاده می کند. همانطور که یک کارگردان سکانس های فیلم را می سازد. زمان یخ زده است (ثابت است)، در عین حال ثانیه های کوتاهی از تاخیر کردن سر باز می زنند. عکس های استارکی تکه های بریده شده ای از جریان صحنه های واقعی خیابانی نیستند؛ آنها آفرینش هایی دقیق و خلاقانه هستند که داستان هایی را پیشنهاد می کنند.
روایات ضمنی در آثار استارکی اغلب باعث شده است که کارهای او در ارتباط و جایگاه سینما دیده شده و در “سبک کارگردانی» از عکاسی معاصر خوانده شوند. با این حال ، برخلاف برخی از افراد مشهور این سبک ، مانند گرگوری کرودسون (Gregory Crewdson ص 170) یا سیندی شرمن (Cindy Sherman) ، او تابلوهای استادانه ای در این مرحله نمی سازد یا فانتزی های هالیوود را تقلید ( یا مسخره) نمی کند. روایت های او بیشتر مبهم ، زیرکانه و بیش از حد پیش پا افتاده (روزمره) اند که مسلماً با جف وال ( Jeff Wall ص 86) بهتر قابل مقایسه است. وال از اصطلاح “شبه مستند» “near documentary” برای توصیف رویکرد خود استفاده می کرد: «آنها تصاویری هستند که موضوعات شان توسط تجربه مستقیم من پیشنهاد شده اند ، و در مواردی هم سعی کردم آن تجربه را تا آنجا که می توانم دقیق به خاطر آورم و دقیق بازسازی و نمایش دهم. ” اگر چه کار می تواند برچسب دار باشد ( شبه روایت) یا (شبه مستند)، مارگارت ایورسن ، مورخ هنر می افزاید؛ آنچه واضح به نظر می رسد این است که هر دو هنرمند می خواهند تصاویر شان برای کسب درآمد زندگی روزمره آنها خریداری شوند.
استارکی مانند وال ، در جستجوی الهام، به تجربه روی می آورد. او در خیابان های لندن قدم می زند و به دنبال جزئیات کوچکی است تا تصوراتش را بسازد.یکی از این مشاهدات به مجموعه بدون عنوان او (Untitled, August 2006) تبدیل شد. او توضیح می دهد: «شرکت ها این دسته گل بزرگ را در محل پذیرش خود دارند”. در Broadgate (نام مکانی در لندن) ، در پایان هفته ، متوجه شدم که شما منشی عجیب یا مسئول پذیرش با خوشه های عظیم گل ، در یک کیسه پلاستیکی را خواهید دید. او معتقد است هر یک از این ارجاعات واقعی برای نحوه برخورد یک فرد با کار او بسیار مهم است. “آن ارجاع همه عناصر دیگر تصویر را جذب می کند . . . شاید گلها آن جزئیات در تصویر باشند که به طریقی چشمان شما را جذب می کنند و سایر موارد موجود در تصویر را اعتبار می بخشند “. استارکی همیشه به نظریه رولان بارت، فیلسوف فرانسوی در مورد “پونکتوم punctum» در یک عکس اشاره می کند ؛ درباره آن جزئیات حاشیه ای در قاب عکس ها که به طور خاصی تأثیرگذار هستند، آن جزئیاتی که او آنها را «denotations» توصیف می کند و آنها را به عنوان لحظاتی به رسمیت می شناسد. او با تعجب می پرسد که آیا این دسته گل پنکتوم است ، از مجموعه Untitled ، اکتبر 1998 (تصویر 1 را ببینید)، همچنین پیشنهاد می کند: » پونکتوم آنجا باید گوشواره کریستالی زن مسن باشد.»
استارکی از تاکتیک های مختلفی برای ایجاد پیچیدگی در تصاویر خود استفاده می کند. به عنوان مثال ، چهره بازیگر اصلی او اغلب برعکس ( یا چرخیده ) است. زن در مجموعه Untitled ، نوامبر 2007 (تصویر 5 را ببینید) سر خود را در زاویه ای نگه می دارد که بیننده برای تشخیص احساسش سخت تحت فشار قرار می گیرد. متناوباً ، صورت ها به وسیله مو ، دود یا سایه پوشیده می شوند. پرده ای از منشورهای شیشه ای که در جلوی زنی داخل بار قرار گرفته است، از مجموعه Untitled ، سپتامبر 2008 (تصویر 7 را ببینید)، به این معنی است که او به سختی دیده می شود؛ این ترکیب بیشتر توسط صحنه های خیابانی منعکس شده در پنجره ها شکسته می شود ، آنقدر که چشم یک فرد به چالش کشیده می شوند تا خریدار را پیدا کنند. با این حال ، اگر استارکی تصمیم بگیرد چهره بازیگر اصلی خود را آشکار کند، مطمئن می شود که او خالی به نظر برسد ، گویی در فکر فرو رفته است. او می گوید: «وقتی در آرامش هستیم متحرک نیستیم. من این را جالب تر یافتم ؛ این بیشتر متفکرانه و حتی مراقبه کننده است. این درونگراست. دیارموید کاستلو فیلسوف می افزاید: «همه آنها به طرق مختلف در خود پیچ خورده اند، در دنیای منزوی خود به سر می برند. تقریباً مانند این است که در رویاپردازی روزمره ، دنیای درونی آنها یک پروژه مجزاست و زندگی ذهنی آنها در فضای اطراف آنها شکل گرفته است.
آینه ها ، پنجره ها و سایر سطوح بازتابنده، بارها و بارها در طول تصاویر تکرار می شوند. استارکی از این که آینه ها چطور ابعاد عکس را افزایش می دهند، لذت می برد؛ اینکه چگونه آینه ها می توانند به تصاویر عمق ببخشند . . . به شما اجازه می دهند از محدوده نمایش دو بعدی خارج شوید. » او اغلب سوژه خود را در آنها منعکس می کند ، مانند Untitled ، نوامبر 2009. در واقع، این یعنی او تصمیم می گیرد تا خودش را در Self Portrait به تصویر بکشد، سپتامبر 2008. او همچنین از آنها برای معرفی شخصیت های ثانویه استفاده می کند. به عنوان مثال ، در Untitled ، مه 1997 (تصویر 6 را ببینید) یک زن جوان شب پره ای را به آینه فشار می دهد. صحنه پشت سر و شانه های او را نشان می دهد ، در حالی که آینه صورت او را منعکس می کند ، شخصیت یک زن مسن را نیز معرفی می کند ، که فقط در تصویر داخل آینه حضور دارد. او توسط دختر جوانتر و شب پره میخکوب شده است – در نتیجه یک رله پیچیده از نگاه ها ایجاد شده است. با این حال ، استارکی به طرز ماهرانه ای سطوح آینه ای را به عنوان نقاط کانونی برای تشویق خیال هر دو ، هم برای سوژه های عکاسی و هم ببیننده، اما بیشتر برای بیننده ، به کار می گیرد. او می گوید: «یک پنجره یا یک آینه یک راه فرار است – منظور من سفر ناخودآگاه در تصویر است». “ناخودآگاه، همان جایی است که شما به طرح ایده ها یا افکار خود در مورد تصویر یا موقعیت داخل آن می پردازید.» سطوح آینه ای به طور مداوم برای تکه تکه کردن ، بازتاب ، لایه بندی و چند معنایی کردن به طرق بی شمار استفاده می شوند.
کارهای استارکی از ایجاد عمدی پیچیدگی و ابهام لذت می برند. اگر یک بیننده برای فهمیدن موضوعات به عناوین آثار او نگاه کند ، نا امید خواهد شد. این عناوین به جای بازکردن موضوع ، تفسیرهای احتمالی را هم نابود می کنند. استارکی یک فرمول ساده را اتخاذ کرده است ، ثبت در اول ماه ، هر موقع سال. به یک معنا این ثبت پراکنده حقایق عینی است، با این حال، می توان آن را به عنوان ترویج ذهنیت نیز در نظر گرفت. می توان عنوان ها را به عنوان دستگاه های قاب بندی که جایگزین داستان باز کلیشه ای «روزی روزگاری است» در نظر گرفت . . . هر عکس نیز، نیاز به اشتغال عاطفی و فکری جدیدی دارد. در تصاویر استارکی از لندن ، عمل نگاه کنجکاو، بی انتها می شود و همانطور که خودش می گوید: «هرچه بیشتر نگاه کنید ، بیشتر می بینید.»
– کتاب : اطلس جهانی عکاسی خیابانی
– صفحه : 140-136
– نویسنده : جکی هیگنز
– ترجمه : عارف خدابنده
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟